سلام.. دلتون برام تنگ شده بود؟ دسترسیم تو وبلاگ لیدی باگ بسته اس اینجا پارت دادم که اون وری ها هم بخونن
آدرینتی دوست دارید ؟
فرانک نگاهی به پدرش و مرینت انداخت.
نه. باید میرفت.
اگر بیشتر میموند، قلب خودش میشکست. او مخفیانه از ادرین میترسید ...
در بزرگ عمارت فرینچ را با قژ قژ صدا داری باز کرد و اولین قدمش را برای زندگی تنهایی و بدون عشق گذاشت....
آلفرد فرینچ در به در دنبال پسر 7 ساله اش فرانک گشت اما اثری از او نبود. او از فرانک کینه به دل گرفت. او پدرش را جلوی مهمان ها ضایعه کرده بود !
به سمت اتاق پسرها رفت و مرینت را دید که با عروسکش به آغوش پتو رفته و خوابیده است. سرش را به سمت تخت پسرها چرخاند و با دیدن فیلیکس که به خواب رفته و ادرین که سرش را میان دستانش گرفته تعجب کرد...
به سمت تخت پسر کوچکش ادرین رفت و در کنارش نشست...
نجوا کرد: چی شده پسرم؟
ادرین سرش را بالا اورد و گفت : فرانک. اون. مرینت رو اذیت میکنه. منم... خفه اش کردم !
چشمان الفرد گرد شد.
╚(•⌂•)╝🖤-🖤-🖤-🖤-💗ฅʕ•̫͡•ʔฅ💜-🖤-🖤-🖤-🖤╚(•⌂•)╝
گفت: یعنی چی؟ تو پسرمو زدی ؟ درسته.. اون فرانک را بیشتر از بقیه پسرانش دوست داشت
مرحله به مرحله صدایش را بالاتر میبرد و باعث بیداری مرینت و فیلیکس شد.
داد زد : اشغال! تو پسر عزیزمو خفه کردی بیشعور! و دستانش را به سمت گردن کوچک و سفید ادرین برد و فشار داد
چشمان سبز ادرین به سمت بالا رفتن .. فیلیکس با گیجی، پدرش را به سمت عقب کشیدو گفت: مرینت مرینت ! بیا کمکمم ! ادرین !
مرینت با شنیدن اسم بهترین دوستش به سرعت برق از روی تشکش پاشد و به سمت اقای فرینچ رفت و با صدای مهربانانه اش گفت : اقای فرینچ ! لفطا ! ( لطفا )
اقای فرینچ تازه متوجه کارش شده بود.
او یادگار زنش را خفه کرده بود.
دستان کلفتش را از روی گردن ادرین برداشت و به سمت در اتاق قدم برداشت
ادرین نفسی بلند کشید و افتاد.
مرینت با ناراحتی به اغوش ادرین حرکت کرد و اورا با فشار بغل کرد
-ادرین ! ادرین لطفاااا پاشو منو تنها نذار 😖
فیلیکس دستان برادرش را گرفته بود و به احساسات مرینت چشم دوخته بود. او ادرین را به شدت دوست داشت. معلوم بود.
ادرین چشمان سبزش را باز کرد و با دیدن مرینت در اغوشش هل کرد.
آلفرد فرینچ با عصبانیت و با اسلحه به سمت اتاق امد.
صورتش خیس بود و اسلحه را به سمت مرینت گرفته بود.
خشاب را کشید و گفت : همش. همش تقصیر تو بود...
تو.. تو باعث شدی پسرم فرار کنه.
تو باعث شدی کوچک ترین پسرمو خفه کنم.
همش بخاطر تو !
و انگشت کلفتش را روی ماشه فشار داد....
خب 😂 دارید فشار میقولید نه 😇 بقولید خیلی خوشمزس 🙂
خب.
باید به ادرینتی ها تسلیت عرض کنم
هعی
لایک و کامنت؟