مرد جذاب من (p6)

21:05 1402/06/30 - TESSA

سلام برید ادامه

داشت می‌رفت که برگشت سمتم و ازم یه کاغذ و مداد خواست و بعد از دادن کاغذ و مداد بهش شمارش رو روی کاغذ نوشت و گفت برای کار گروهی بهتر باهم در ارتباط باشیم😊
و بعد یه لبخند خیلی قشنگی زد و رفت.
با لبخندی که زد دلم آب شد....🥴
توی راه برگشت داشتم بلند بلند با خودم حرف می زدم: وای باورم نمیشه اون شمارش رو داد بهم... وای کی باور میکنه آخه... .


#خونه_مرینت
#مرینت


رفتم داخل خونه و به مامان و بابام سلام دادم و مامانم ازم پرسید امروز روز خوبی داشتی مرینت؟ که جواب دادم: اره خیلی روز خوبی بود
MS: باش پس برو تو اتاقت لباس هات رو عوض کن و بیا تا ناهار بخوریم
باشه ای گفتم و رفتم تو اتاقم و لباس هامو و عوض کردم و رفتم تا ناهار بخورم بعد از خوردن ناهار اومدم تو اتاقم و داشتم کارای دانشگاه رو انجام می دادم و وقتی کارای دانشگاه تموم شد و داشتم دفترم رو از روی میز بر می داشتم که یه کاغذ از لاش  افتاد.
برداشتمش همون کاغذی بود که ادرین شمارمش رو توش نوشته بود... اصلا یادم نبود که ادرین به من شماره داده که بهش زنگ بزنم.