ادامه🌻

سلام😉🌱

حرفی ندارم....

_________________________________________

وقتی از این دنیا پری...

غم میشینه توی چشات

عاشق عاشقی میشی

 حتی اگه دلت نخواد...

نه به آن دل بردن

نه به این دل کندن...

جان به جانم کردی

عشق...

رضا بهرام🌿

 

چند روز بعد...

آتوسا و آراد در ماشین پدر آراد نشسته بودند و در حال حرکت به سمت اصفهان بودند.دو خانواده تشخیص داده بودند که بهتر است در هنگام اسباب کشی،آن ها در آنجا نباشند و به خانه مادربزرگ آتوسا در اصفهان بروند‌

رو‌به‌روی ماشین آنها،یک وانت بزرگ بود که دو تشک و دو پاتختی به اضافه‌ی چند ساک را حمل میکرد.پدر آتوسا یک وانت گرفته بود تا لوازم موردنیاز آن دو را به محل اقامت دو ماهه‌شان ببرد.

آتوسا کنار یک شیشه و آراد کنار شیشه‌ی دیگر نشسته بود.آراد،زیرچشمی آتوسا را میپایید.آتوسا،دامن آستین بلند ابر‌و‌بادی آبی سفید پوشیده بود با جوراب شلواری سفید و کفش های آبی.روسری آبی قواره بلند سرش کرده بود که با سوزن لبنانی سفیدی،ثابت نگه داشته بود.در آن لحظه،او سرش را به پنجره تکیه داده و هدفون سفیدش روی گوشش بود.موبایلش را روی پاهایش گذاشته بود و با ریتم آهنگ،انگشتانش روی صفحه موبایل تکان میخوردند.

آراد،نگاهش را از آتوسا گرفت و هدفون مشکی اش را روی گوشش قرار داد.موبایلش را برداشت و آهنگی را پلی کرد.

حالا نوبت آتوسا بود تا آراد را دید بزند.او یک تیشرت سفید با لبه های مشکی پوشیده بود.به همراه یک شلوار جین مشکی و کتانی های سفید.یه ساعت مشکی هم روی مچش خودنمایی میکرد.موهایش را روبه بالا حالت داده بود و هدفونش روی سرش بود.لبخند ملیحی رو صورت آراد بود.

آتوسا،از نگاه کردن دست کشید و موبایلش را روشن کرد.وارد گوگل شد و دنبال آهنگی گشت...

بعد نیم ساعت،به اصفهان رسیدند.خانه مامانجون(مادر بزرگ مادریش رو مامانجون صدا میزنه)دور بود و ترافیک زیادی در خیابان ها جریان داشت.بعد یک ساعت بلاخره به خانه مامانجون رسیدند.مادربزرگ آتوسا در یک مجتمع کوچک زندگی میکردند‌.در آن مجتمع،سه ساختمان بود.AوBوC.هر کدام از ساختمان ها ۶ طبقه داشتند.مامانجون در ساختمان C،طبقه پنجم واحد ۱۸ زندگی میکرد.او و باباجان(بابابزرگش🙄)زندگی آرام و بی دغدغه ای داشتند.

وقتی که بچه ها به مقصد رسیدند،بعد از خالی کردن اسباب و وسایل و انتقال آنها به بالا،پدر آراد آنها را تنها گذاشت...

_________________________________________

تمام.

۲۲۳۷کاراکتر

راستی یادم نرفته که دو روز پارت ندادما😉

حتما جبران میکنم😊