ادامه🪴

اصلا حمایت نمیکنید...

نمیخواستن پارت بدم ولی این پارت کامنت و لایکش باید به ۵ برسه تا بدم😑

به مستی

شب سپری شه

بیدار بمونی شاید از عشقت خبری شه

شکستی

با دل سنگت

منو...

شیشه به شیشه😔

.

.

.

آراد در را باز کرده و با دیدن چهره دانیال،گل از گلش شکفت و مشغول صحبت با دانیال شد.در عین حال چشمکی به آتوسا زد.آتوسا،پلکی به نشانه فهمیدن زد و مشغول حال و احوال کردن با دنیا که همان لحظه وارد شده بود،شد.غافل از دانیال که گاه و بیگاه،نگاه های هیزش را روی بدن آتوسا میچرخاند در ذهنش نقشه هایی شوم میکشید.....

(وای که چقدر حال میده الان تموم کنم!)

یک ساعت بعد:

مادر ها همراه با عزیز(اسمیه که باهاش مامان بزرگشون رو باهاش صدا میکردن)برای خرید سبزی بیرون رفتند.آراد به دستشویی و دنیا به پیش پدربزرگ رفت.دانیال از فرصت استفاده کرد و به سمت آتوسا که در حال کتاب خواندن بود،رفت.شانه های آتوسا را محکم نگاه داشت و همانطور زیر گوش آتوسا زمزمه کرد:میدونستی چقدر میخوامت؟میدونستی هر شب تو فکرتم؟میدونستی میخوام بدنت رو فتح کنم‌؟(آزادید برای فحش به دانیال😅خواستید بکشیدش من مشکل ندارم)

آتوسا خشکش زده بود.قادر به هیچ حرکتی نبود.دست دانیال آرام آرام سمت س.ی.ن.ه های آتوسا به حرکت درآمد.

آراد در حال برگشت بود که دانیال را دید......

 

 

 

 

بقیه برا بعد عزیزان😊

پارت بعد:

نه نه ولش کن!!...آتوسا میخواست بهت تجاوز کنه...

۵لایک🌿

۵کامنت🌿

گودبای🍃🦋